متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - bahareh20

bahareh20
عشق یعنـــی برهنگـــی دو احساس پاکـــــــــــــ نه ، بــــــــــــرهنگی تن ... !
6666
  • جنسیت : زن
  • سن : 42
  • کشور : ایران
  • استان : کرمانشاه
  • شهر : کرمانشاه
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : متوسط
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : متوسط
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : انتخاب كنيد
  • فریاد من : عشق یعنـــی برهنگـــی دو احساس پاکـــــــــــــ نه ، بــــــــــــرهنگی تن ... !
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : تیر
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : C:\Users\Administrator\Desktop\Fereydoun - Copy.mp3

9 سال پيش

آبجیا..........داداشیا...........
میشه داداامید060 رو هم دعا کنید
اخه کسی صدای من رو نمیشونه
**************
راه كه مي روم
مدام بر مي گردم
پشت سرم را نگاه مي كنم
ديوانه نيستم
خنجر از پشت خورده ام

داش غیرت.................................s

9 سال پيش

http://www.hamkhone.ir/member/360/blog/view/143666/
しѺ√乇 (◡‿◡✿) قــــــــــــــول (◕‿◕) しѺ√乇………
5+

خوشحال میشم بیاید

9 سال پيش

پسرک و دختر جوان
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست.

دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟
دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم.

پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد.

پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد.
..
..
ببخشید یه لیوان شیر به من میدید؟

9 سال پيش

دنيا ديدی و هر چه ديدی هيچ است

وآن نيز که گفتی و شنيدی هيچ است

سـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ است

وآن نيز که در خانه خزيدی هيچ است

خیام

9 سال پيش

می گویند:

خوش به حالت!

از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!

نمی دانند بعضی دردها

کمر خم می کنند، نه ابرو…

9 سال پيش

سلام از شما رسمأ دعوت به عمل آمده...........
هر وقت فهميدي............
http://www.hamkhone.ir/member/39302/blog/view/132957/
تاريخچه تلخ يک کشور.....
http://www.hamkhone.ir/member/39302/blog/view/132872--/