متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - bad_boy

bad_boy
تو دنیا چیزی وجود نداره که ارزش غصه خوردن داشته باشه
1258
  • جنسیت : مرد
  • سن : 42
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : تو دنیا چیزی وجود نداره که ارزش غصه خوردن داشته باشه
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 82999_headubdkjb79o4ch6mn5ovro8qrmfnanbgxvh2.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

چای و
نان و
عشق
داغ داغ مزه دارند
نادر ابراهیمی

8 سال پيش

مرداب این سرزمین سبز

همچون ستوه دیده طفلان بی گناه

نقش آفرین چهره ماه و ستاره ها

می خواهد از نسیم سحرگهان

پاسخ دهد به پرسش او همره فلق

ای روزگار لعنتی با او چه کرده ای؟

با آن بلند همت آکنده از غرور

با آنکه رودخانه چشمش پر ز نور

با آن بزرگ بانوی روشن دل شیلات

می بافد از کلاف یاس روز وشب

دیباجی از امید

در دل هراس نیست

در دل بانوی روشن دل شیلات

قایقش در دل امواج خروشان و بلند

گرچه شد بازیچه ی خشم دریا

چشم امید به هر رو و به هر سو افکند

تا ببیند که کسی نیست به ساحل پیدا

که بجوید از وی راه فردا

اینک ز پشت پلک پنجره می دید

سیما به صبح پر ز نور

و می شنید نغمه ی یاران ز دور

بانوی روشن دل شیلات....

8 سال پيش

بابا لنگ دراز عزیزم !
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم .
وقتی می فهمی و می دانی ام ، چیزی درون دلم فرو می ریزد .
چیزی شبیه غرور .
بابا لنگ دراز عزیزم !
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم .
بعد از تو هیچ کس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند .
نمی گذارم ...
نمی خواهم ...
بابا لنگ دراز ِ من !
همین که هستی دوستت دارم
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم .

" جین وبستر "
( برگرفته از رمان بابا لنگ دراز )



روزبخیر

+5