متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - aseman85

  • جنسیت : زن
  • سن : 39
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

بعد از گذشت این همه سال عاشقم هنوز

هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز

در آرزوی بوسه ای از آن لبم ، ببین

با این همه امید محال عاشقم هنوز

10 سال پيش

تنهـــایـــی همیـــــن اســــت
تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…
بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم...

10 سال پيش

آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ،

غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد

و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …

آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …



+5

10 سال پيش

تمام پل های پشت سرم را خراب کردم و تمام راه هایی که مرا به گذشته ی بی تو می برد
نه قصد برگشت دارم نه می توانم به جایی بازگردم که آنجا نبوده ای !

10 سال پيش

یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !

10 سال پيش

اولين روز بارانی را به خاطر داری؟•

•غافلگير شديم•

•چتر نداشتيم•

•خنديديم•

... دويديم•

...... و•

•به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزيديم•

•دومين روز بارانی چطور؟

•پيش بينی اش کرده بودی•

•چتر آورده بودی•

•و من غافلگير شدم•

•سعی می کردی من خيس نشوم•

•و شانه سمت چپ تو کاملا خيس بود•

•و سومين روز چطور؟•

•گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری•

•چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خيس شد•

•و•

•چند روز پيش را چطور؟•

•به خاطر داری؟•

•که با يک چتر اضافه آمدی•

•و مجبور بوديم برای اينکه پين های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برويم•

•فردا ديگر براي قدم زدن نمی آيم•

•تنها برو