متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - amirreza99

  • جنسیت : مرد
  • سن : 38
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.90
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : علوم ریاضی
  • درآمد : خوب
  • شغل : کارخانه مبل سازی
  • وضعیت کار : مدیر
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 31680_head4d945zx6sgreu8knv85nps33f2k1eb79f7.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

5 سال پيش

. بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست. (حضرت علی علیه‌السلام)

5 سال پيش

مردی زنی بگرفت به روز پنجم فرزندی بزاد مرد به بازار رفت و لوح و دواتی بخرید او را گفتند این از بهر چه خریدی گفت طفلی را که پنج روزه زایند سه روزه مکتبی شود
عبید زاکانی

5 سال پيش

زشترروئی در آ ئینه به چهره خود می‌نگریست و می‌گفت سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد غلامش ایستاده بود و این سخن می‌شنید و چون از نزد او بدر آمد کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید گفت در خانه نشسته و بر خدا دروغ می‌بندد.
عبید زاکانی

5 سال پيش

مجازی دنیای زیباییست

همدیگر را ندیده ایم

اما با صمیمیت رفتار میکنیم

صدای همدیگر را نشنیده ایم ولی از حال هم خبر داریم

در صورت آفلاین بودن نگران هم میشویم

کاش دنیای واقعی اینگونه بود



http://yon.ir/ExwIW

5 سال پيش

شیخ بأرالدین صاحب مردی را با دو زیبا روی بدید و گفت: اسمت چیست؟ آن مرد گفت: عبدالواحد. یعنی بنده یکتا. گفت: تو این دو را یله کن که من عبدالاثنین و هر دو را بنده‌ام. عبید زاکانی

8 سال پيش

گاهی وقت ها چنان دلتنگ می شوم که بی تابی ام راهیچ بهانه ای تاب نمیاورد,به خودکه می آیم می بینم از کسی دورم که بی بهانه
دوستش دارم.