خدایا فرمون زندگیمونو بچرخون همون سمتی که صلاحه….
- جنسیت : مرد
- سن : 24
- کشور : ایران
- استان : کرمان
- شهر : کرمان
- فرم بدن : انتخاب كنيد
- اندازه قد : انتخاب كنيد
- رنگ چشم : انتخاب كنيد
- رنگ مو : انتخاب كنيد
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : انتخاب كنيد
- وضعیت زندگی : با خانواده
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : برنامه هاي ورزشي
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : انتخاب كنيد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- شغل : انتخاب نشده
- درآمد : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : انتخاب كنيد
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : انتخاب نشده
- علایق من : انتخاب نشده
- ماشین من : انتخاب نشده
- آدرس وبلاگ : انتخاب نشده
- غذای مورد علاقه : انتخاب نشده
- ورزش مورد علاقه : انتخاب نشده
- تیم مورد علاقه : پرسپولیس
- خواننده مورد علاقه : انتخاب نشده
- فیلم مورد علاقه : انتخاب نشده
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب نشده
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : خسته
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : انتخاب نشده
- تعداد اخطار : سوم
- دلیل اخطار : ارسال اسپم دفترچه مهمان | L
- هدر پروفایل : 143474_headg244e6n515h973hos6cpn8btyh3q2gz88.jpg
- آهنگ پروفایل : http://up.hamkhone.ir/6/c02109c2b19a473f9c79c1b882927af8.mp3

ابراهیم سلطانی تو یکی از متن هاش میگه:
آدم گاهی از یک سرزمین مهاجرت میکند، گاهی از یک فرهنگ، گاهی از یک رشتهٔ تحصیلی، و البته گاهی از یک آدم. «مهاجرت از آدمها» شاید سختترین نوعِ مهاجرت باشد: باید از یک گوشهٔ قلبِ خودت به گوشهای دیگر از قلبات مهاجرت کنی؛
به آن گوشهٔ کوچکِ خلوتی پناه ببری که کسی آنجا نیست: پناه به خویشتن از دستِ خویشتن.

سبب اصلی زندگیه سخت من این است که نمیدانم جزئی از کدام داستان خواهم بود...
گویا میبایست جزئی از داستانی میشدم، اما مثل برگی از آن جدا افتادم ...

تو چه میدانی آدَمی که به یک نقطه خیره مانده و به موسیقیِ دلخواهش گوش میدهد...
در آن نقطهی کوچک که به آن خیره شده، چه چیزهایی میبیند...
چه چیزهایی میشِنود، و چه چیزهایی احساس میکند