متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - amerM

  • جنسیت : مرد
  • سن : 41
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.90
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : دیپلم
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : خوب
  • شغل : ازاد
  • وضعیت کار : آزاد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : صاف و بی ریا و دروغ
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : پارس
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : بو کس ----کشتی
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : اردیبهشت
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

ali

باز امدم از راه سفر یک بار دگر در خانه تو گل داده باز گل خانه دل از بوی تو گل خونه توسر می نهد این خانه ب دوش شادان و خموش بر شا نه تو پر میکند از باده شوق از چشمان تو پیمانه تو باز این شب این دیوانه دل بر بامو در سر میزنه یاد تو و دوری توا تیش ب جونم میزنه من میروم اما دلم در سینه پرپر میزنه

8 سال پيش

ali

همه رفتن کسی دورو ورم نیست چنین بی کس شدن در باورم نیست اگر این اخر اعاقبت بود بجز افسوس هوایی در سرم نیست همه رفتن کسی با ما نموندش کسی خط دل ما رو نخوندش همه رفتن ولی این دل ما رو همون ک فکر نمی کردی سوزوندش


8 سال پيش

این فیلم خارجیارو دیدین؟
بچه که خوابش میبره مادرش میاد آروم یه پتو میکشه روش
یه بوس کوچولوش میکنه میره…
حالا من که خوابم میبرد مادرم یه لحاف کرسیه ۲۰۰ کیلویو
از ارتفاع ۲متری زارت مینداخت روم
پشت بندشم بابام که مثلا حواسش نبود پامو لقد میکرد
بعد که من مثل جن زده ها میپریدم!
دوتائی با هم میخندیدن میگفتن : پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده بود

3

8 سال پيش

http://www.hamkhone.ir/member/19860/blog/view/208538/

اللهــــــــــــــم عجل لولیــــــــک الفرج

ممنون میشم به بلاگم سر بزنید


8 سال پيش

ی روز بچه ای از باباش میپرسه باباجان این باغی ک خریدی دیگه مال خودمونه جواب میده بابا ن پسرم نوبت خودمونه

8 سال پيش

من ک میدانم شبی عمرم به پایان می رسد ------------- نوبت خاموشی من چه سهل و اسان میرسد----------من ک میدانم ک تا سرگرم بزم هستیم -------------مرگ ویرانگر چه سهل و شتابان میرسد--------پس چرا پس چرا{ }نباشم -----من ک میدانم به دنیا هیچ اعتباری نیست که نیست بین مرگ و ادمی قولو قراری نیست که نیست من که میدانم اجل ناخوانده و بیداد گرو سرزده می ایدو راه فراری نیست که نیست پس چرا پس چرا عاشق نباشم