متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - ali2280

ali2280
امان و صد امان ازدو رويي
1943
  • جنسیت : مرد
  • سن : 46
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.80
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : متاهل
  • وضعیت بچه : دارم
  • وضعیت سواد : دیپلم
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : خوب
  • شغل : آزاد
  • وضعیت کار : آزاد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : به دروغ حساسيت دارم از دورويي متنفرم چون دوست ندارم كسي از پشت بهم خنجر بزنه هيچ وقت به كسي نارو نميزنم از دروغ به شدت متنفرم
  • علایق من : علاقه به گردش وتفريح سالم علاقمند كوهنوردي وداشتن دوستي صادق وباصفا از جنس زن متاهل باشد چه بهتر
  • ماشین من : سواري
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : ششليك وكوبيده
  • ورزش مورد علاقه : كوهنوردي.شنا.واليبال
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : اخمو
  • فریاد من : امان و صد امان ازدو رويي
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : شهریور
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

9 سال پيش

خرین حرف تو چیست؟
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

9 سال پيش

سرخی چشمان کبوتر هیچ می دانی ز چیست؟

نامه ام می برد و برحال دلم خون می گریست....

9 سال پيش

یک نفر امد قرارم را گرفت / برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهاران بود ، حیف / باد پائیزی بهارم را گرفت

اعتباری داشتم در پیش عشق / با نگاهی ، اعتبارم را گرفت

عشق یا چیزی شبیه عشق بود / آمد و دار و ندارم را گرفت . . .

9 سال پيش

روزگاری بود میوه اش فتنه، خوراکش مردار، زندگی اش آلوده

سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند

تازیانه ستم، عاطفه را از چهره ها می سترد

تاریکی در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه

در خاک سرد زنده به گور می شدند

و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و

زمین در زیر پاهای او استوار گردید

بعثت رسول اکرم مبارک باد

9 سال پيش

واتو کردم

منه حیرون توی این روزا هواتو کردم

دلم میخوادت میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم

هوایی میشم همون روزا که میبینم هوامو داری

میخوام بدونم تاکی میخوای ببینی و به روم نیاری

9 سال پيش

تا کجاي قصه بايد ز دلتنگي نوشت ؟

تا به کي بازيچه بودن توي دست سرنوشت ؟

تا به کي با ضربه هاي درد بايد رام شد ؟

يا فقط با گريه هاي بي قرار آرام شد ؟

بهر ديدار محبت تا به کي اين انتظار ؟

خسته از زندگي با غصه هاي بي شمار ...

تا به کي...؟؟؟