متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - ahmddsif

ahmddsif
کسی که بخشنده است و راستگو در زندگی موفق است و پیروز
1865
  • جنسیت : مرد
  • سن : 58
  • کشور : ایران
  • استان : گیلان
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : خاکستری
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : دیپلم
  • نوع رشته : علوم انسانی
  • درآمد : عالی
  • شغل : ازاد
  • وضعیت کار : آزاد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : معاف
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : متین همه را دوست دارمگردش
  • علایق من : گردش و سفر با دوستان
  • ماشین من : دارم
  • آدرس وبلاگ : hosn@qmail,com
  • غذای مورد علاقه : همه نوع
  • ورزش مورد علاقه : شنا
  • تیم مورد علاقه : ---
  • خواننده مورد علاقه : معین
  • فیلم مورد علاقه : تخیلی
  • بازیگر مورد علاقه : ---
  • کتاب مورد علاقه : شعر
  • حالت من : عاشق
  • فریاد من : کسی که بخشنده است و راستگو در زندگی موفق است و پیروز
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : اردیبهشت
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 16704_head31bzgzrb66m7eojjg59yq53axc3hvt7oh8.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

خدايا : من گمشده ي درياي متلاطم روزگارم و تو بزرگواري !

پس اي خدا! هيچ مي داني که بزرگوار آن است که گمشده اي را به

مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج ياري تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ،

گذشت تو ، عفو تو ، مهرباني تو ، و در يک کلام ... محتاج توام

10 سال پيش

ﭘﺴﺮﻩ ﯾﻪ ﺁﯾﻔﻮﻥ 4 ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮﻟﺪﺵ !!!

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺁﻩ ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ

ﺍﯾﻨﻮ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﺭﺩﯼ ؟؟؟

ﻣﯿﮕﻪ : ﺗﻮ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺩﻭ ﺑﺮﺩﻣﺶ !!!

ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺩﻭ؟! ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ؟ ﺣﺘﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ !

ﻧﻪ ﺧﯿﺮﻡ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ :

ﻣﻦ

ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ​

ﭘﻠﯿﺲ

10 سال پيش

بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد ؛

زمان است !

هنگامیکه برای یک نفر وقت میگذاری ،

قسمتی از زندگیت را به او میدهی

که دیگر باز پس نمیگیری

10 سال پيش

خانه های قدیمی را دوست دارم

تاریخ در آنها به زیبایی در حرکت است

همه چیز عمر دارد

حرف دارد

برکت دارد

تکنولوژی آن ها را له نکرده

یاغی گری ها ی مدرن تغییرشان نداده

هنوز حیاط هست

حوض است

کوزه هست

قناری می خواند

ماهی شنا می کند

دیوارهای اتاق های کوچک

مهمان جمعیتی زیاد است

سفره ها گسترده اند

نه دو نفره

نه چهار نفره

صدای پیرها شنیده می شود

حضورشان برکت خانه است

کوزه ها مملو از ترشی

دیگ کوچک مفهومی ندارد

نذری پزان به راه

همسایه حق به گردن دارد

10 سال پيش

شعرم به زخمهای تو مرهم نمیشود
حتی غزل ترین غزلم هم نمیشود

از بس غزل غزل به دلت نامه داده ام
یک ذره نفرتت به غزل کم نمیشود

پیش تو ماهتاب برای درخششش
از پشت ابر شرم مصمم نمیشود

گنجایش حضور تو در صحن چشمهام
در باور تغزل طبعم نمیشود

حوا ! خیال نیست مرا بیخیال شو
هرخاک آب خورده که آدم نمی شود

10 سال پيش

از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟
+5