« وقــتــی یــکــی بــاهــات ســردمــیــشــه »
« داره از یـــه جــای دیــگــه گــرم مــیــشــه »
+5
- جنسیت : زن
- سن : 48
- کشور : ایران
- استان : انتخاب كنيد
- شهر : انتخاب كنيد
- فرم بدن : لاغر
- اندازه قد : انتخاب كنيد
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : انتخاب كنيد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : انتخاب كنيد
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : انتخاب كنيد
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : انتخاب كنيد
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : خوشحال
- فریاد من : خدا دوست دارم
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : فروردین
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻳﻜﻴﻮ ﮔﻴﺮ ﺑﻴﺎﺭﻡﻳﻪ ﺩﻝ ﺳﻴﺮ ﺩﺭﺩﻭ ﺩﻝ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻭ ﻛﻞ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻨﺪﺍﺯﻣﺶ ﺯﻳﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻤﻴﺮﻩ ﺗﺎ ﺣﺮﻓﺎﻡ ﺟﺎﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺭﺯﻧﻜﻨﻪ روانیم خودتی...
دفتـــــــــر شعر هـــــــــايـــم را سفيــــــد مے گــــــذارم
ايــــــن لحظـــــــــــــہ هـــــــــا نـــــــــوشتن نـــــــــدارد
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
همان يك لحظه اول ،
كه اول ضلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان ،
جهانرا با همه زيبايي و زشتي ،
برروي يكدگر ، ويرانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ،
نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پيمانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ،
كه ميديدم يكي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمانرا
واژگون مستانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
نه طاعت ميپذيرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده ،
پاره پاره در كف زاهد نمايان ،
سبحه صد دانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان ،
هزاران ليلي ناز آفرين را كو به كو ،
آواره و ديوانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اكر من جاي او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ،
سراپاي وجود بي وفا معشوق را ،
پروانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي ،
تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد ،
گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم مشوش عارف و عامي ، ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كش ،
بجز انديشه عشق و وفا ، معدوم هر فكري ،
در اين دنياي پر افسانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
چرا من جاي او باشم .
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد ،
وگرنه من بجاي او چو بودم ،
يكنفس كي عادلانه سازشي ،
با جاهل و فرزانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !
.
.
خوشحل میشم سر بزنید!!!