متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - SILENT62

  • جنسیت : مرد
  • سن : 84
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.80
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : با خانواده
  • اجتماع : تعامل با همه ی افراد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : دیگر..
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : کاردانی
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : بی احساس
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

3 سال پيش

من بارها از خودم پرسیده بودم که چه چیز میتواند مرا خوشحال کند ؟
و هربار لیست بلند بالایی از آرزوهایم را ردیف کرده بودم.یک روز اما در میان آرزو کردن هایم چیزی توجهم را جلب کرد،از خود پرسیده بودم که اگر چیزهایی که دارم را از دست بدهم چه خواهد شد؟
و آنگاه فهمیده بودم که خوشبختی همیشه در آرزو کردن نداشته ها نیست بلکه در نگاه کردن به داشته هاست.
#عادله_زمانی

3 سال پيش

کم پیدایید
سلامت و شاد باشید

3 سال پيش

علیک سلام
و ممنونم SILENT جان

3 سال پيش

سم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی

نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی

چه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی

همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد

اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی

چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن

به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن

که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد

که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم

که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی

چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت

به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی

که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد

به طپانچه‌ای و بربط برهد به گوشمالی

دگر آفتاب رویت منمای آسمان را

که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی

خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی

قلم غبار می‌رفت و فرو چکید خالی

تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد

گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی

خلاصه که توو بیت اخر سعدی داره دید زدن خودشو توجیه میکنه
سلاملکم +5

3 سال پيش

من خزیدم در دلِ بستر
خسته از تشویش و خاموشی
گفتم:
ای خواب
ای سرانگشت کلید باغ‌های سبز!
چشم‌هایت
برکه‌ی تاریکِ ماهی‌های آرامش
بِبَر .. با خود مرا
به سرزمینِ صورتی رنگِ
پری‌های فراموشی ...
فروغ_فرخزاد