متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - Rami

  • جنسیت : مرد
  • سن : 28
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : مهاباد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.80
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کاردانی
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : متوسط
  • شغل : تجارت
  • وضعیت کار : پاره وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : سنی
  • دید سیاسی : چپ و اصلاح طلب
  • خدمت : معاف
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : تنها
  • علایق من : سرگرمی و همراه بودن با دوستانم
  • ماشین من : ندارم
  • آدرس وبلاگ : www.traxin.ir
  • غذای مورد علاقه : چلوکباب
  • ورزش مورد علاقه : فوتبال،ufc
  • تیم مورد علاقه : چلسی
  • خواننده مورد علاقه : نجفی
  • فیلم مورد علاقه : مسیر اشتباه
  • بازیگر مورد علاقه : نمیدونم زیادن
  • کتاب مورد علاقه : گوسفند نباشیم
  • حالت من : خونسرد
  • فریاد من : مرگ
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : مرداد
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : صدامو داری 2fm

10 سال پيش

همچون باران باش

رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن

10 سال پيش

هیچ وقت واسه نگه داشتن کسی که فرق تو با بقیه رو نمیفهمه تلاش نکن....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ+5ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

10 سال پيش

تو فیلما نشون میده بچه هه گم میشه
مامانش ۲۰ سال اتاقشو دست نخورده نگه داشته
من یه بار ۳ روز رفتم اردو
برگشتم دیدم اتاقم شده انباری!

10 سال پيش

این روزگار بد کرده با قلبم، کم بوده از این زندگی سهمم

دلیل می بافم برای عــــشق، برای چیزی که نمی فهمم

از آدمای شهر بیزارم ، چون با یکی شون خاطره دارم

به من نگو با عشق بی رحمی

من زخم دارم ، تو نمی فهمی

10 سال پيش

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
ترک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند
می روم جانب می خانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به خراباتیم عادت بکند