متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - Mina2233

Mina2233
3434
  • جنسیت : زن
  • سن : 35
  • کشور : ایران
  • استان : اصفهان
  • شهر : اصفهان
  • فرم بدن : لاغر
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : قهوه ای تیره
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : اسپرت
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : با خانواده
  • اجتماع : تعامل با همه ی افراد
  • زبان : فارسی
  • برنامه مورد علاقه : برنامه هاي اجتماعی
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
  • نوع رشته : علوم انسانی
  • درآمد : خوب
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : میانه رو
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : اخمو
  • درباره من : مهربونم و زود رنج
  • علایق من : کتاب- موسیقی -ورزش
  • ماشین من : پراید
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : همه غذاها
  • ورزش مورد علاقه : پیاده روی
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : هیراد
  • فیلم مورد علاقه : ترسناک .عاشقانه
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : بی تفاوت
  • فریاد من : گاهی بی تفاوت باشی بد نیست
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : مرداد
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

1 سال پيش

بزرگترین اشتباه آدم‌ها از دلِ بزرگترین دوست‌ داشتن‌هایشان بیرون می‌جهد. از همان چیزهایی که سفت گرفته بودنشان. معمولاً چیزهایی از دست می‌روند که می‌خواهیم هیچگاه از دست نروند. هر چه چیزی را سفت‌تر می‌گیریم خون کمتری به انگشتان می‌رسد و کمی بعد مُشت باز می‌شود.



"ویلیام فاکنر"

1 سال پيش

روز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم

که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست.روز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم

که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست.

1 سال پيش

در هوایی نامعلوم،
دنج می شود احساسم!
... شروع می شوی، از کتابی ناخوانده،
با سر فصلی تازه!!
می‌خوانمت، هزار بار!!

و دوره میکنم تو را...
که تو را می برد میان من
در روزنه هیاهو قرار می‌گردم تو را... بی قرار
نام تو ، نام کتابم می شود
کتابی به نام تو...

1 سال پيش

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد



آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد



آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید

و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد



گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی

گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد



آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر

آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نکرد



گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست

دل رنجور مرا چاره بهبود نکرد



جانم از غمزه تیرافکن تو خسته نشد

زانک جز زلف خوشت را زره و خود نکرد



نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است

در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد



هین خمش باش که گنجیست غم یار ولیک

وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد.