متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - Daniel21

Daniel21
"""وسعت دنیای هر شخصی به اندازه وسعت تفکر اوست"""
977
  • جنسیت : مرد
  • سن : 24
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.90
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : حالا ببنیم دست سرنوشت چه میگوید
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : .
    هیچکس خودشو نمیشناسه
    این فقط دروغیه که دوس داریم به خودمون بگیم
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : فسنجون
  • ورزش مورد علاقه : والیبال
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : Dayan
  • فیلم مورد علاقه : Donnie Darcko
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : خونسرد
  • فریاد من : """وسعت دنیای هر شخصی به اندازه وسعت تفکر اوست"""
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : دی
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 66032_head14vbuu5ouuujr42cvqtdx9vpbz82dru4mg.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

9 سال پيش

يادت هست
روزي پرسيدي اين جاده کجامي رود
ومن سکوت کردم
ديدي جاده جايي نرفت
آن که رفت توبودي


9 سال پيش

آننا که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبرند برون
ماندند فسانه ای و در خواب شدند


9 سال پيش

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بی‌مثل و ندید آمد
زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش
تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد
عید آمد و ما بی‌او عیدیم بیا تا ما
بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد
زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد
برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد
غم‌هاش همه شادی بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد
من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد
بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد

9 سال پيش

گاهی
اگر دعایت مستجاب نشد
برو گوشه ای بشین ...
زانو هایت را بغل بگیر
و یك دل سیر گریه كن ...
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:
اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ
خدایا ببخش آن گناهم را كه دعایم را حبس كرده است

9 سال پيش

چه قصه ای نوشتن برای نسله ما ...........
نه کلاغی است و نه پایانی داره ...........
هنوز زیر گنبد کبود سرگردونیم.