جاده های زندگی را خدا هموار می کند کار ما تنها برداشتن سنگ ریزه هاست.....
- جنسیت : زن
- سن : 30
- کشور : ایران
- استان : اصفهان
- شهر : اصفهان
- فرم بدن : هیکل زیبا
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : مشکی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : فنی و حرفه ای
- درآمد : متوسط
- شغل : دانشجو
- وضعیت کار : دانشجو
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : انتخاب كنيد
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من : تودوخط که جانمیشم!
- علایق من : فوتبال--والیبال-پرسپولیس-رئال-علی کریمی-کریس رونالدو-رمان و......
- ماشین من : ندارم
- آدرس وبلاگ : ندارم
- غذای مورد علاقه : همه غذایی دوس دارم
- ورزش مورد علاقه : فووووووتبال.والیبال
- تیم مورد علاقه : پرسپولیس خودمون.رئال مادرید.بایرن.منچستر
- خواننده مورد علاقه : صادق.یاس
- فیلم مورد علاقه : فقط ترسناک وتخیلی
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : رمان
- حالت من : ریلکس
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : آذر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 44719_head774yhuv1np1sqadduafhz2rvrfqkkm8jh3.jpg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم
با نگاه پر از احساس تو زنجیر شوم
حس خوبیست نفس های تو را لمس کنم
آنقدر سیر ببوسم... نکند سیر شوم؟!
درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد
حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم
باید ابراز کنم نیت رویایم را
باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم
یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم
پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم
اولین تار سفید سر من را دیدی؟
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم.
در سرزمین خاطره ها انانکه خوبند، همیشه سبزند...
و انانکه محبت و دوستی در قلبشان جاریست...
همیشه به یاد می مانند...
به بعضی ها هم باید گفت :
ﻣﻦ ﺁﻧﺘﯽ ﻭﯾﺮوسمو به خاطر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺍﻡ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻡ ؛ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﯼ ! ﺣﻠــــــــﻪ ؟؟؟
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده
برای شیطنت های بی وقفه،بی خیالی
خنده های بلندو بی دلیل،
برای آن احساسات مهار نشدنی…
حالا اما…
دخترک حساس و نازک نارنجی درونم
چه بی هوا این همه بزرگ شده..
چه قدی کشیده طاقتم..
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است.
این روز ها لحن حرف هایم آنقدر جدی شده که خودم هم از خودم حساب میبرم…
چه پیشوند عجیبی است کلمه ی خانم…
همین که پیش اسمت می نشیند
وزنه ی وقار و متانت را روی شانه ات میگذارد،
نه اینکه این ها بد باشد،
نه ..
فقط خدا کند وزنشان آنقدر سنگین نشود
که دخترک حساس و شیرین درونم
زیر سنگینی اش بمیرد…
دستهایت را بی بهانه به من بسپار،
روی یک ریل با من همقدم شو،
تو آن سو من این سو،
می خواهم عاشقانه تا انتهای ریل با تو باشم.
می دانم یک ریل همیشه یک خط موازیست،
می دانم تقاطع ندارد،
می دانم جفت شدنی در کار نیست،
من فقط به این دلخوشم
که قراراست به موازات تو قدم بردارم...