تو نباشی لحظه ها بیهوده است
در پس لبخندهایم گریه است
تو نباشی غم اسیرم میکند
دوریت هر لحظه پیرم میکند !
+5
- جنسیت : زن
- سن : 40
- کشور : ایران
- استان : کردستان
- شهر : سنندج
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : دیپلم
- نوع رشته : علوم تجربی
- درآمد : متوسط
- شغل : بیکار
- وضعیت کار : دانشجو
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : نرفتم
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : سفر و ...
- ماشین من : ندارم
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : والیبال
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : انتخاب نشده
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : تیر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
به خاطر رفیقش داشت میرفت زندان..
2 سال کم نیست !
داشت دو سال حبسی رو که مال رفیقش بود رو به جون میخرید
رفیقش گفت : خیلی با معرفتی
گفت این حرفو نزن! ارزش رفاقتمون بیشتر این حرفاس!
فقط یه خواهشی ازت دارم...
یه نگاه به عشقش کرد و گفت
این مدت که زندانم حواست بهش باشه!
مراقبش باش ناکس نگاه بد بهش نکنه!
خودت میدونی که چقد دوسش دارم!
رفیقش گفت : باشه داداش و هم دیگه رو بغل کردن ...
رفت زندان...
بعد دو سال برگشت...
به رفیقش نگاه کرد گفت : سلام داداش
به عــشقـــش نگاه کرد و گفت :
سلام زن داداش...
+5
دخـتـرا
وقـتـی مـن مُـردم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تـورو خـدا بـا سـاپـورت نـیـایـن خـتـمـم
مـهـمـونـا یـادشـون مـیـره مـنـو
+5
9 سال پيش mohammado
یادت باشد که اگر : دنیایت کوچک باشد همه چیز را بزرگ میبینی. غمها هر کدام برایت دیواری میشوند که جلوی تو و خوشبختی تو را سد میکنند. غصهها همانند دیوها در افسانهها میشوند و تو را به وحشت میاندازند. اما اگر دنیایت بزرگ باشد و با نگاهی زیبا به دنیا بنگری تمام غمها و غصهها برایت کوچک میشوند. آنقدر کوچک و حقیر که با تبسم به آنها مینگری و تو همیشه پیروز میدانی.
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد...
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .